درآمد:

زمانی كه سخن از داستان به میان می‌آید توجه ما پیوسته به فكر و معنای حاكم بر كل داستان است و این توجه امری طبیعی است، چرا كه شناخت عمل داستانی یا شخصیت‌های داستان در گرو درك و فهم فكر حاكم بر داستان یعنی درونمایه یا مضمون است. داستان زمانی می‌تواند داستان خوب و موفقی باشد كه ساخت و تركیب آن، در عناصر تشكیل‌دهنده‌اش از انسجام و یكپارچگی برخوردار باشد و همه ی عناصر حیاتی آن به هم پیوسته باشند و هر عنصر دلالت ضمنی بر عنصرهای دیگر باشد. این ایجاد هماهنگی و انسجام در داستان را درونمایه برعهده دارد. این درونمایه است كه تمام عناصر داستان را انتخاب می‌كند و هماهنگ‌كننده ی موضوع با دیگر عناصر داستان است.

«درونمایه را نباید با «موضوع» یكی گرفت. چنین اشتباهی موجب عدم فهم خواننده و سردرگمی او می‌شود. درونمایه چیزی است كه از «موضوع» بدست می‌آید.» (میرصادقی، 1385: 173-174)

در واقع درونمایه حاصل موضوع داستان است كه بر گستردگی و تكامل داستان تأكید می‌كند یعنی فكر یا مجموعه افكاری كه موضوع اساسی مورد نظر نویسنده را استحكام می‌بخشد و «داستان را به وحدت هنری سوق می‌دهد.» (همان: 174)

تعریف درونمایه

درونمایه فكر اصلی و مسلط بر هر اثری است، رشته یا خطی كه در طول اثر كشیده می‌شود و وضعیت و موفقیت‌های داستان را به هم پیوند می‌دهد. به عبارت دیگر درونمایه را فكر و اندیشه ی حاكم بر اثر كه نویسنده در داستان اعمال می‌كند تعریف نموده‌اند. به همین جهت است كه می‌گویند درونمایه هر اثری جهت فكری و چگونگی نگرش و ادراك نویسنده را نشان می‌دهد.

جوزف شیپلی مؤلف فرهنگ اصطلاحات ادبی جهان درونمایه را این گونه تعریف كرده است: «درونمایه عبارت است از جوهر بیان؛ عمل یا حركت زیربنایی؛ یا موضوع كلی كه داستان تصویری از آنهاست.»

درونمایه به معنی پیام نیست. اگر چه درونمایه هر اثر ممكن است پیام آن اثر نیز تعبیر شود، اما هر درونمایه‌ای نمی‌تواند پیام آن اثر باشد. «پیام عنصر مشخص اخلاقی است.» (همان: 176) این پیام جنبه ی مثبت و آموزنده دارد، اما درونمایه ممكن است از این كیفیت برخوردار نباشد. به همین دلیل نادرست است اگر درونمایه را با پیام كه رسالت یك اثر است یكی تلقی كنیم.

 درونمایه را فكر و اندیشه ی حاكم بر اثر كه نویسنده در داستان اعمال می‌كند تعریف نموده‌اند. به همین جهت است كه می‌گویند درونمایه هر اثری جهت فكری و چگونگی نگرش و ادراك نویسنده را نشان می‌دهد.

«گوركی می‌نویسد: مضمون، عبارت از اندیشه‌ای است كه از تجربه‌های مؤلف اخذ می‌شود، اندیشه‌ای كه خود زندگی در اختیار او قرار داده است ولی در انبان تأثرات او به صورت خام شكل گرفته، او را برمی‌انگیزد كه بكوشد تا آن را به شكلی نو درآورد.» (همان: 177)

درونمایه گاه در شخصیت اصلی داستان تجسم می‌آید مانند داستان «بوف كور» كه مضمون داستان در شخصیت اصلی متبلور شده است. اما گاهی مضمونهای داستانها آشكار نیست و دریافت و تشخیص آن‌ها احتیاج به تعمق و تفكر بسیار دارد. بعضی از داستانها فاقد درونمایه‌اند كه البته چنین داستانهایی موفق و كارآمد نخواهد بود.

معمولاً درونمایه هر اثر نباید از یك جمله كوتاه‌تر باشد. به عنوان مثال درونمایه رمان «آتش از آتش» اثر جمال میرصادقی مبارزات سیاسی سالهای 55-1350 در میان قشر روشنفكر و تحصیل‌كرده است و موضوع رمان «سیاسی» است.

نحوه ی ارائه ی درونمایه

نویسندگان اغلب از بیان صریح درونمایه در آثار خود پرهیز می‌كنند و از شیوه‌های غیرصریح برای تصویر و شرح آن ها استفاده می‌كنند به طور مثال درونمایه را در افكار، رفتار و تخیلات شخصیت‌های داستان می‌گنجانند و خواننده از طریق خواندن داستان و تفسیر این افكار و دریافت موضوع داستان، به درونمایه آن پی می‌برد. چرا كه هر چه نویسنده در پرداختن درونمایه ظریف‌تر و غیرصریح‌تر عمل كند تأثیرش بر خواننده بیشتر است. 

بخش ادبیات تبیان

منابع :

اسکولز ، رابرت ، عناصر داستان ، فرزانه طاهری ، اول ، تهران ، مرکز ، 1377

بیشاب ، لئونارد ، درسهایی درباره داستان نویسی ، محسن سلیمانی ، سوم ، تهران ، سوره ،1382

براهنی ، رضا ، قصه نویسی ، چهارم، تهران ، البرز، 1368

روزبه ، محمد رضا ، ادبیات معاصر ایران ، سوم ، تهران ، روزگار ، 1387

میرصادقی  ، جمال ، عناصر داستان  ، اول ، تهران ، سخن ،1385

 ادبیات داستانی ، پنجم ، تهران ، سخن ، 


در هر اثر داستاني، عناصري وجود دارد كه قرار گرفتن آنها در كنار هم منجر به آفرينش يك اثر واحد مي‌گردد. اين عناصر عبارتند از شخصيت‌ها، فضا و مكان، هسته­ی داستاني، موضوع، توصيف، درونمايه... هر اندازه اين عناصر بهتر در كنار هم قرار بگيرند و پيوند محكم‌تري ميان آنها برقرار گردد، اثر نهايي از ارزش بيشتري برخوردار خواهد بود. در داستان اين وظيفه­ی مهم يعني هماهنگ كردن اجزاي داستان، برعهده­ی عنصر درونمايه است. در واقع، درونمايه ديگر عناصر داستاني را انتخاب مي‌كند و ميان آنها هماهنگي ايجاد مي‌نمايد.

درونمايه كه در زبان انگليسي به صورت Theme كاربرد دارد، در زبان فارسي به شكل‌هاي ديگري مانند مضمون و تم  هم ديده مي‌شود. درونمايه از دو بخش "درون" به معناي داخل و ميان و "مايه" به معناي اصل و بن هر چيز تشكيل شده است كه در مجموع به معني "اصل دروني هر چيز" است "مضمون" نيز در لغت به معني در ميان گرفته شده و آنچه از كلام و عبارت فهميده مي‌شود، آمده است.
در تعريف درونمايه آمده است: "درونمايه، مضمون يا تم، فكر اصلي و مسلط هر اثر ادبي است. خط يا رشته‌اي كه در خلال اثر كشيده مي‌شود و وضعيت و موقعيت‌هاي داستان را به هم پيوند مي‌دهد. به بياني ديگر، درونمايه را به عنوان فكر و انديشه حاكمي تعريف كرده‌اند كه نويسنده در داستان اعمال مي‌كند. و به همين جهت است كه مي‌گويند درونمايه هر اثري جهت فكري و ادراكي نويسنده‌اش را نشان مي‌دهد."
همان گونه كه گفته شد، درونمايه فكر حاكم بر داستان است. بنابراين به طور مستقيم نتيجه­ی تفكر و انديشه­ی نويسنده در مورد موضوع خاصي است. ايدئولوژي و نگاه نويسنده به جهان هستي سبب مي‌شود كه درونمايه اصلي داستان شكل بگيرد. ذكر اين نكته ضروري است كه بايد به تفاوت دو عنصر درونمايه و موضوع(subject) توجه كرد. موضوع و مضمون دو عنصر جداگانه هستند كه اگرچه بر يكديگر مؤثرند، اما نبايد آنها را يكي دانست. در تعريف موضوع آمده است: "موضوع شامل پديده‌ها و حادثه‌هايي است كه داستان را مي‌آفريند و درونمايه را تصوير مي‌كند. به عبارت ديگر موضوع قلمرويي است كه در آن خلاقيت مي‌تواند درونمايه­ی خود را به نمايش بگذارد."
موضوع، يك انديشه­ی كلي و زيربنايي است كه با توجه به مناسبات ملموس و وقايع داستان توصيف مي‌شود، اما درونمايه داراي بياني انتزاعي است.
معمولا موضوع داستان، در يك كلمه قابل بيان است: عشق، انتقام، حسادت، مرگ، نبرد خوبي و بدي و تمام انديشه‌هاي اساسي انسان درباره زندگي. درونمايه­ی يك اثر نيز معمولا در يك جمله خلاصه مي‌شود. در واقع، درونمايه نگاه نويسنده به هر يك از موضوعات است. به اين ترتيب، مي توان نتيجه گرفت كه به تعداد نويسندگان، درباره يك موضوع خاص، درونمايه وجود دارد، زيرا درونمايه مطابق تعريف، دريافت و تجربه شخصي نويسنده به يك موضوع است. براي مثال موضوع عشق را در نظر بگيريم. عشق يك موضوع اصلي و شايد زيربنايي‌ترين موضوع داستاني است كه از آغاز مورد توجه نويسندگان در سراسر دنيا واقع شده است. تاكنون هزاران داستان كوتاه و بلند با اين موضوع به رشته تحرير درآمده است، اما هيچ يك از اين داستان‌ها به يكديگر شباهت كامل ندارند. حتي داستان‌هايي كه به تقليد از يك اثر نوشته شده‌اند، باز هم به طور كامل بر هم منطبق نيستند. اين تفاوت، همان درونمايه است كه تجربيات و ديدگاه نويسنده در شكل گيري آن نقش مستقيم دارد.
"نويسنده، ممكن است زندگي را زيبا، زشت، ترسناك، يأس‌آور، منسجم، آشفته، پراميد، معنادار، پوچ، باشكوه، بي‌اهميت، تصادفي، هدفمند، زودگذر، جاودانه و يا هزاران گونه ديگر ببيند. در هر حال، اين نگاه و ادراك نويسنده از هستي در تلقي او از موضوع داستانش تأثير مي‌گذارد و در سراسر اجزاي آن ريزش مي‌كند. بدين گونه داستان هر نويسنده –مثل تلقي هر كس از هستي- از نويسنده­ی ديگر متمايز و منحصر به فرد مي‌شود."
براي روشن شدن مطلب، موضوع و درونمايه­ی داستان مشهور "داش آكل" نوشته­ی صادق هدايت را بررسي مي‌كنيم. داش آكل، داستان مردي است لوطي مسلك كه يكي از همشهريانش هنگام مرگ سرپرستي خانواده‌اش را به او مي‌سپارد. پس از رفت و آمد با اين خانواده، داش آكل عاشق دختر اين مرد، به نام مرجان مي‌شود، اما وفاي به عهد و مردانگي مانع از آن مي‌شود كه او علاقه‌اش را به مرجان ابراز كند.
موضوع اين داستان عشق است و درونمايه­ی آن در يك جمله چنين است: وفاي به عهد و مردانگي، سبب مي‌شود كه انسان از خواسته‌هاي خود بگذرد.
تشخيص درونمايه هميشه به اين سادگي نيست. نويسندگان غالبا ترجيح مي‌دهند كه درونمايه را به طور مشخص و واضع در اختيار خواننده قرار ندهند و خواننده بايد با خواندن كل متن به اين دريافت، دست پيدا كند، گاهي فكر حاكم و مسلط بر اثر، در قالب سخنان شخصيت‌هاي داستان به ويژه قهرمان ارائه مي‌شود. پي­رنگ، زاويه­ی ديد، توصيف‌ها، عنوان داستان، لحظات كليدي و تأكيدهاي نمادين معمولا شواهد خوبي براي يافتن معناي داستان به شمار مي‌رود.
درونمايه را با پيام داستان نيز نبايد يكي دانست. ممكن است پيام و دورنمايه­ی يك داستان يكي باشد، اما اين مطلب به معناي ضرورت اين اتفاق نيست. پيام، يك مطلب اخلاقي و آموزنده است، اما درونمايه ممكن است اين ويژگي‌ها را نداشته باشد و حتي گاهي خصوصيتي ضد اخلاقي داشته باشد.
اگر چه درونمايه، يكي از عناصر اصلي داستان است، اما برخي از داستان‌ها فاقد اين عنصر هستند، مانند داستان‌هاي جنايي و پليسي يا داستان‌هاي ترسناك كه هدف آنها صرفا سرگرمي مخاطب است.
به طور خلاصه مي‌توان گفت: وظيفه­ی درونمايه، ايجاد هماهنگي و انسجام اجزا و عناصر داستاني ديگر است. چون زماني كه نويسنده فكر خاصي را بر اثر خود مسلط مي‌كند، بر اساس آن به چينش ساير عناصر دست مي‌زند. از سوي ديگر، ساير عناصر نيز مي‌توانند در روند شكل­گيري و تكامل درونمايه مؤثر باشند.
 


 . نك: داد، سيما؛ فرهنگ اصطلاحات ادبي، تهران، مرواريد، 1375، چاپ دوم، ص 131.
 ميرصادقي، جمال؛ عناصر داستان، تهران، سخن، 1385، چاپ پنجم، ص 174.
. نك: همان، ص 217.
نك: انوشه، حسن (به سرپرستي)؛ فرهنگنامه ادبي فارسي (دانشنامه ادب فارسي 2)، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1376، چاپ اول، ص 588.
 مستور، مصطفي؛ مباني داستان كوتاه، تهران، مركز، 1379، چاپ اول، ص 30.
نك: همان، ص 32 و اسكوكز، رابرت؛ عناصر داستان، ترجمه فرزانه طاهري، تهران، مركز، 1377، چاپ اول، ص 22.
. نك: ميرصادقي، جمال؛ عناصر داستان، صص 176 و 177.